جنگ سرافرازخان با سرحدی ها ( از جمله قلندرزهي و سمال زهي))
.....روچگ و فرضنت خدایی من عبادت کنین
اودا په سياه بند په رود ماهي کصیه (قصه ) جور (درست) کنین
مادگین گوک و لیدهین من په سلطان دهین. ---
باد جماز و باد پیادگ , جمع کنین نصد سوار
کشتش سرفرازا گو لشکرا
نوراله بلوچ نامدار
منت شه یشاه سرفراز و سواریه
تا کصه بکنت په وتی کوما
شه مزه جگری سرحد زمینا
تهک و تیک رومیان په گله پیش یتگین سیلانیان زنگ و زار .
وا ! نوراله( پهلوان بلوچ سرحدي که از طرف سرافرازخان خطاب قرار می گیرد )
من تهی دست تبرزین و وتی ناما بجار , ( از رشادت پهلوان , سرافراز و همچنین شیر زن بلوچ بی بی گراناز به تعجب و به ناله می افتد)
پادشاهان یمینه , دولتان نوکری , ---
(جواب نوراله )صد برون گوشته وابچه سرفراز طالعت یارا نبی
سرحد راجان په تهی دستا گم و گارا نبی
پیل هندو , تولگه دستا شزاوارا نبی
هژدهای اتشپشان مثل پاگارا نبی
رود مهران ( در تفتان ) په وضو گپتنا لرد نبی
کوه تفتان په صیاد گردگا نرم نبی
سرفراز از ناحیه سیستان ومرز کنونی سه کشور افغانستان , پاکستان و ایران , وارد کویته شده , در آنجا , دالبندين و شهرهای میانی را تاراج , دامها و اموال آنان را به تاراج برده , این حمله به زاهدان , دومگ و شورو و گوهركوه هم میرسد , ازبند پيرسوران و كورين , وارد دشت گوهركوه میشود واز ترس تنگه ای بودن راه به طرف سياه بند
نمی رود.
بعد از اینکه طایفه قلندرزهي وسمال زهي باخبر میشوند او را دنبال کرده , سواره ای بطرف قوم ريگي در تفتان می فرستند تا آنان آمادگی داشته و از دو طرف مهاجم را غافل گیر نمایند .
اینکار صورت می پذیرد . سرافراز غافل گیر میشود به ناله و زاری می افتد و لشکر پانصد نفریش تار و مار شده و به زانو افتاده و با ذلت به همراه شش نفر از باقیمانده افرادش که مورد گذشت پهلوانان بلوچ قرارگرفته بودند برای همیشه برمیگردد که دیگر هوس حمله به این خطه را برای همیشه فراموش و با ذلت به شهر خود بر میگردد.
ونيز در حمله ای که سردار آزادخان (نوشیروانی خارانی )
به منطقه بلوچستان نموده شاه كرم نكبا شجاعت از آب و خاک وطنش
دفاع نمود که به همین منظور اشعار حماسی سروده شده که
چند بیت از آن به یاد مانده :
رفتگنت میش و منتگنت بگانی دوار
چی بوتنت آزادخان تی مچین مروار
شاه كرم گو دستی لاریا براهو جستین ساریا
بیاریت نیاز خان سواریا هما پپل مهاریا
شاه كرم گو بگاک هم بلینت
په دشمن جنگا سک گت جلینت
همچنين در نبرد اوليه كه در دشت گوهرگوه با سرافرازخان صورت مي پذيرد حدود 20 نفر از دو طايفه شه بخش و قلندرزهي كشته مي شوند كه 13 كشته از طايفه قلندرزهي و 7 كشته از طايفه شه بخش صورت مي پذيرد .
نظرات شما عزیزان:
قلندرزهی 
ساعت20:57---8 اسفند 1393
در جنگ بین ازاذخان بابلوچهای سرحد وقتی با پیروزی وشاذمانی گله ها وشتران به قول خود به غنیمت گرفته را از مسیر گوهرگوه به تفتان عبور کند به کمین نوه قلندر بنام شه کرم و فرزندانش می افتد که در این درگیری ازادخان پا به فرار گذاشته ویک قطار از شترانش به دست قلندرزهی ها می افتند. قصه از این قرار است یکی از شتران حامل لباسهای ازادخان بوده که بدست فرزندان شه کرم می افتد
در این زمان ازادخان متوجه میشود که لباسها وشلوار مخصوصش بدست دشمن افتاده
وبه سپاهش می گوید به هر قیمت شده بروید وشلوار من را بگیرید وچون فهمیده بودند که اینها نوه های رضایی هستند واوازه اورا می دانستند از جنگ با انها پشیمان میشوند وقاصدی پیش طایفه قلندرزهی می فرستند که هر در خواستی شما دارید ازادخان می پذیرد فقط شما شلوار او را بدهید
در جواب او فرزندان شه کرم می گویند همه گله ها و شتران این منطقه را بیاورید تا شلوار سردارشما را بدهیم
ازادخان از اینکه شلوارش را از دشمن بگیرد تسلیم میشود وهمه غنایم را تسلیم فرزندان شه کرم میکند
وفرزندان شه کرم از انجای که انسانهای مومن بودند رمه های همسایگان خود و اسماییل زهی را به انها تحویل میدهند و ازاد خان با دست خالی به هندوستان ان وقت میرود